دختر گمشده
خوش اومدين به اين وب . نظر يادتون نره ه ه ه ه ه ه ه .......
سلام به همگی یه مطلب جالب خوندم تو یکی از صفحات دلم نیومد تو این وب نذارم .بخونین ونظر بدین شما بجای دختر بودین چه می کردین ؟؟ بولتن نیوز؛ روزگاری یک کشاورز در روستایی زندگی می کرد که باید پول زیادی را که از یک پیرمرد قرض گرفته بود، پس می داد. کشاورز دختر زیبایی داشت که خیلی ها آرزوی ازدواج با او را داشتند. وقتی پیرمرد طمعکار متوجه شد کشاورز نمی تواند پول او را پس بدهد، پیشهاد یک معامله کرد و گفت اگر با دختر کشاورز ازدواج کند بدهی او را می بخشد و دخترش از شنیدن این حرف به وحشت افتاد و پیرمرد کلاه بردار برای اینکه حسن نیت خود را نشان بدهد گفت : اصلا یک کاری می کنیم، من یک سنگریزه وقــتــے بـــﮧ جـاےعـــزیــزم بـهـم میگــے عــزیـــز ولــــے مـــال تـــــــو نــیـسـت
سفید و یک سنگریزه سیاه در کیسه ای خالی می اندازم، دختر تو باید با چشمان بسته یکی از این دو را بیرون بیاورد. اگر سنگریزه سیاه را بیرون آورد باید همسر من بشود و بدهی بخشیده می شود و اگر سنگریزه سفید را بیرون آورد لازم نیست که با من ازدواج کند و بدهی نیز بخشیده می شود، اما
اگر او حاضر به انجام این کار نشود باید پدر به زندان برود.
:ادامه مطلب:
شـــنـیـدنــش درد داره...
قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت |